سیاست های شیطانی

ایرانی آزاد با افکاری آزاد !

سیاست های شیطانی

ایرانی آزاد با افکاری آزاد !

مقاله

قرار بر این شد که مطلبی از بم بنویسم. ولی هر چه فکر کردم دیدم چیزی به خاطرم نمی رسد تا به عنوان مطلبی ناگفته یا ناشنیده بر زبان بیاورم، فقط یادی از ایرج بسطامی بود که ذهنم را درگیر کرد. ایرج بسطامی...

سخت بود.

وقتی این خبر را شنیدم و قرار شد در سایت درج شود... سخت بود...

چون هیچ خبرگزاری، و یا مقام رسمی این خبر را اعلام و تایید نکرده بودند. و البته همه سرگرم کارهای کمک رسانی بودند.

یکی از دوستان این خبر را به من رساند. به خاطر می آورم که این خبر را در حالی نوشتم و در سایت قرار دادم که هیچوقت تا آن زمان از به روز رسانی سایت تنفر نداشتم.

ای کاش این خبر اشتباه باشد.

منبع موثق بود و بدون اشتباه، ولی شاید...

بی فایده بود.

از یکی دیگر از دوستان که با خانواده بسطامی ارتباط داشت پرسیدم.

تعجب کرد.

پس از چند دقیقه تماس گرفت و گفت، ایرج بسطامی هم زیر آوار ماند و درگذشت.

خبر را زدم و اندک زمانی پس از درج در سایت چند نفر از دوستانم تماس گرفتند و پرسیدند. گفتم همانی بود که دیدید. و چند ساعت بعد رادیو و تلویزیون به گونه ای از بسطامی می گفتند که... بگذریم...

وقتی در خانه موسیقی جمع شدیم، دوستان را پس از ماه ها دیدیم و خوش و بش و...

عکس یادگاری و امضا و...

ای کاش ...

نمی دانم.

یاد و خاطره بسطامی گرامی باد.

 

گروه عارف و گروه عارف!

در بحث آسیب شناسی موسیقی ایران، به مواردی بر می خوریم که شاید اگر بخواهیم به صورت استاندارد آن ها را بررسی کنیم، مباحثی تعریف نشده باشند. مثلا صحبت از مشکلات اجرای کنسرت!

همه می دانیم که این موضوع برای یک گروهی که قصد اجرای برنامه دارد، در کشورمان وجود دارد و نمی توان گروهی را پیدا کرد که به راحتی و بدون دغدغه بتواند سالن پیدا کند، در بلیت فروشی دخالتی نداشته باشد، چاپ پوستر و تبلیغات و چگونگی برگزاری و انتظامات سالن و... را حل شده بداند. اگر این موارد را به یک موزیسن غیر ایرانی بگویید و وی را ترغیب به اجرای کنسرت در کشورمان کنید، حتما به شما می گوید: ...

چرا که گروهی که می خواهد به اجرای کنسرت بپردازد، هدفش اجرای موسیقی است، نه بلیت فروشی، پیدا کردن پارکینگ ماشین ها، پیدا کردن نورپرداز، صدابردار، تصویربردار، انتظامات، چاپ و تکثیر و پخش پوستر و آفیش برنامه، پیدا کردن آدم که بیاید کنسرت را ببیند، پیدا کردن کسی که حاضر به فروش بلیت باشد و این که اگر خانمی در سالن بد حجاب بود، به سرپرست گروه مربوط می شود! و وی باید پشت میکروفن این نکته را گوشزد کند و اگر چنین نشود... تازه تمام کارها را درست انجام می دهد، وسط اجرا صدا قطع می شود! بلیت فروشی می کند، روز اجرا تعدادی از صندلی ها نیست، چرا؟ چون مسئولین سالن بدون هماهنگی تعدادی از ردیف ها را جابجا کردند!!! و هزار و هزار و هزار مشکل دیگر.

گرفتن مجوز اجرا از خانه موسیقی و مرکز موسیقی و انجمن موسیقی و وزارت ارشاد و ... را هم به آن اضافه کنید که البته قبل از هر کاری باید آن ها را انجام داد. گاهی اوقات اگر بر روی شعری از سعدی یا حافظ هم کار کنید، از شاعر اشکال می گیرند. البته این آخرین مشکل را از نزدیک دیدم. سال گذشته گروه عارف به سرپرستی پرویز مشکاتیان و به همراهی نوازندگان قدیم و جدید این گروه به روی صحنه رفت و اجرایی در خور تحسین داشت. کارها کارهای گذشته و حال بود و صدا، صدای گروه عارفی که با توجه به موارد یاد شده بالا، می توان گفت که در سطحی بسیار عالی اجرا شد. این سایت (موسیقی هنری ایران) هم درگیر این کنسرت بود. بلیت فروشی اینترنتی این کنسرت را برعهده داشتیم و حدود ده روز و ده شب بی خوابی و... داشتیم تا هیچ دوستی پس از رزرو بلیت، بدون بلیت نماند!

و خدا را شکر که هیچ دوستی بدون بلیت نماند. و اما حکایت این کنسرت. آقای مشکاتیان و اطرافیانش بسیار با برنامه کار کردند و نگذاشتند هیچ مشکلی از نوع مشکلات بالا، باعث شود تا بر روی کار تاثیر بگذارد یا حداقل تاثیر را داشته باشد. حداقل اگر هم پیش می آمد به خوبی و بدون آنکه به بیرون درز کند آن را مرتفع کردند. تقسیم کارها به شکلی انجام شده بود که هر کسی کارش را به خوبی انجام می داد. با این حال گاهی اوقات اگر شما کارت را درست انجام دهی به جایی می رسی که گذرت به کسی می افتد که واویلا...

زمزمه هایی از بازار سیاه به گوشمان رسید، ولی بلافاصله جلویش گرفته شد. ولی به هیچ وجه اجازه ایجاد بازار سیاه و سفید و قرمز و نارنجی برای بلیت داده نشد.

گاهی اوقات فکر کردن به یک کار، آدم را خالی از انرژی می کند، چه رسد به این که هم زمان بخواهید به چند کار مختلف فکر کنید و مهمتر این که بخواهید کنسرتی را به روی سن ببرید که جنابان منتقد عزیز، منتظرند تا یک مضراب راست، چپ بر روی سیم نواخته شود تا دنیا را بر روی سر طرف خراب کنند. که البته چنین هم شد.

حال یک صحبت خودمانی: دوستی که می گویی پرویز مشکاتیان باید گروه عارف را دوباره راه اندازی کند. اگر به تو، بگویند که باید مسائل و مشکلاتی که در بالا گفتیم و شاید فقط ده درصدش را آوردیم، از سر بگذرانی و در پایان هم کنسرتی بدون عیب و ایراد تحویلمان دهی، آیا قبول می کنی؟

فقط می شود گفت، نه. شما می گویید که احساس مسئولیت، دین به موسیقی ایران و... چه می شود، و البته درست هم می گویید. ولی قبول کنید که موزیسینی که بخواهد تمام کارهای گفته شده را انجام دهد، دیگر رمقی ندارد تا برنامه ای اجرا کند.

اشکال کار از جایی دیگر است.

آرزوی ما این است که بار دیگر صدای گروه عارف در سالن های کنسرت (ببخشید، سالن کنسرت، چون ما سالن ها نداریم!) کشورمان طننی انداز شود. تا این جا هم هر کاری از دستمان بر می آمده انجام دادیم و از این به بعد هم انجام خواهیم داد. ولی این قدر به استادان موسیقی کشورمان فشار نیاوریم که چرا کنسرت نمی گذارید.

 

یادی از سعدی حسنی

بیست و ششم آذر ماه امسال، نوزدهمین سالروز درگذشت سعدى حسنى (هزار و سیصد و دو تا هزار و سیصد و شصت و پنج)، پژوهشگر موسیقى و از چهره هاى موثر براى شناساندن موسیقى هنرى غرب به ایرانیان است. وى حدود نیم قرن پیش، در زمانى که هیچ کتابى در زمینه شناخت موسیقى هنرى غرب (براى عموم) در ایران وجود نداشت و صفحه هاى موسیقى کلاسیک نیز کمتر در دسترس بود سال ها از طریق رادیو تهران به تفسیر آثار آهنگسازان بزرگ جهان و ارائه نمونه هایى از آثار آنان (با صفحه) مى پرداخت. در همان دوران دست به کار تالیف کتاب هاى تاریخ موسیقى (از رمانتیسم تا دوره معاصر) و تفسیر موسیقى شد که هر دو در نخستین سال هاى دهه هزار و سیصد و سی خورشیدى به وسیله بنگاه مطبوعاتى صفى علیشاه در تهران به چاپ رسیدند. سعدى حسنى در پیشگفتار کتاب تفسیر موسیقى چنین نوشت: یقین است در زمانى که هر مطلب نویى بعد از سه چهار سال کهنه مى شود به زودى کتاب هاى مهم ترى در این زمینه انتشار خواهد یافت و کتاب تفسیر موسیقى در کنج کتابخانه از نظر پنهان خواهد شد... . ولى با این همه این کتاب تا چند دهه پس از انتشار، همچنان از مهم ترین نوشته ها و مراجع موجود درباره موسیقى هنرى غرب به زبان پارسى به شمار مى رفت و از سوى علاقه مندان و پژوهشگران به کار برده مى شد. سعدى حسنى از سال هزار و سیصد و بیست و نه با دوره دوم مجله موسیقى که با نام نامه موسیقى انتشار مى یافت و انجمن هنرى جوانان همکارى نزدیک داشت و در سال هزار و سیصد و سی و سه براى ادامه تحصیل در رشته حقوق راهى اتریش شد. در وین در رشته حقوق سیاسى دکترا گرفت و به موازات آن در چندین دوره به تحصیل موسیقى پرداخت. در سال چهل و شش با بنیان گرفتن تالار رودکى در تهران وى به عنوان نخستین مدیر عامل این مرکز هنرى برگزیده شد. او ضمن اداره تالار، متن اپراى دلاور سهند (ساخته احمد پژمان) را همراه با منوچهر شیبانى به رشته تحریر درآورد. اپراى آتوسا (اثر توماس کریستین داوید) نیز براساس نمایشنامه اى از وى آفریده شد. سعدى حسنى در سال پنجاه و یک انجمن ژونس موزیکال ایران (جوانان دوستدار موسیقى) را تشکیل داد. این انجمن با همکارى بسیارى از نوازندگان، کنسرت هاى موسیقى کلاسیک ایران و غرب را در شهرهاى مختلف برگزار کرد که از این راه بسیارى از جوانان شهرستانى که به نسبت ساکنان تهران به چنین برنامه هایى کمتر دسترسى داشتند با موسیقى جدى و دیگر هنرهاى نمایشى از نزدیک آشنا شدند. سعدى حسنى همچنین از سال پنجاه و دو چهارمین دوره مجله موسیقى را با نام نشریه انجمن ژونس موزیکال ایران با مدیریت خود منتشر ساخت. سعدى حسنى چندى پس از انقلاب راهى آلمان شد و در نهایت پس از یک بیمارى طولانى در بیست و ششم آذر شصت و پنج در هامبورگ چشم از دنیا فرو بست. از آثار وى به جز کتاب هایى که از آنها نام برده شد باید از کتاب هفت نغمه چنگ (چاپ سال هزار و سیصد و سی و یک) و مقاله هایى در مجله موزیک ایران، مجله موسیقى و مجله سخن نام برد.